ورسک چت

[cb:blog_page_title]
پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
نوشته شده در شنبه 7 اسفند 1391

ورسک چت

بازدید : 533
نویسنده : STERATOOS

وقتی قلمم را در دستم تکان می دهم کلمات پشت سر هم جاری می شوند و حتی به لبانم اجازه سخن گفتن نمی دهند . چه دنیای عجیبی است قلم از شکستگی دل من به تنگ می آید و می نویسد و صفحات زیبا را خط خطی می کند از بدی ها و تیرگی ها .

دیگر بغض در گلویم سنگینی نمی کند و چشمانم از اشک خیس نمی شود و دستانم از تنهایی سرد نمی شود . تنها بودن به تنهایی وجودم را گرم می کند . به این وضعیت عادت نکرده ام ماجرای زندگی به ساحل رسیده ام عوض شده . زمان و سرنوشت و از همه مهم تر خدا مرا نصیحت کردند .

خدا کمک کرد تا طاقت بیاورم . زمان گذشت و حرف ها را ثابت کرد و سرنوشت تقدیرم را بر آسمان آبی و زیبا با قلم بی رنگ نوشت تا با چشم بصیرت دیده شود و من مدیونم .

مدیون زمان که در این مدت کم انسان ها با فکرهای که در مغزشان می گذرد را با من آشنا کرد .

زندگی زیباست در صورتی که اول به خدای خودت و بعد به دستان نوازش گر مادرت و بعد دستان زحمت کشیده ی پدرت و به مهربانی های بی اراده ی خواهرت فکر کنی و بتوانی درک کنی در این روزگار فکر کردن به چیز های دیگر اشتباه است و بس . و بتوانی جبران کنی .

می خواهم طعم عاقل بودن را بچشم  خدایم ! کمکم کن تا در برابر حرف های بی حساب آن ها سکوت کنم که سکوت برای محکوم کردن انسان های عاقل تنها چاره است . کمکم کن تا چشمانم را به درستی مواظبت کنم  و امانت دار خوبی در برابر نعمت هایت باشم .

خدایا نگذار انسان ها از حدشان جلوتر بروند . نگذار به خودشان اجازه ی تحقیر دیگران را بدهند نگذار چشمانشان را ببندند و خودشان را در آسمان ها و طرف مقابل شان را در زمین فرض کنند . بگذار عاقل شوم تا بچشم طعمش را ...

 






مطالب مرتبط با این پست
.



می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: